مقدمات ازدواج _ مسجد الزهرا _ دی ۹۷
در تاریخ ۹۷/۱۰/۳۰ جلسه دوم از فصل دوم الگوی خانواده مطلوب , تحت عنوان مقدمات ازدواج , توسط مهندس اعلایی ” مدیر عامل موسسه زکا ” برگزار شد.
در ابتدای جلسه مروری بر مباحث جلسه قبل در مورد جایگزینی تربیت عملی نسبت به تربیت زبانی صحبت شد.
در ادامه جلسه در مورد شروط عمومی عقد ازدواج صحبت شد .
شروط عمومی عقد ازدواج در بر گیرنده موارد زیر است :
۱- بلوغ
۲- عقل
۳- رشد
۴- اختیار
۵- ولایت
۱ـ بلوغ
نخستین شرط ازدواج ، بلوغ است . بلوغ به معنای پایان دوران کودکی فرد و رسیدن وی به سنّی است که برای توجّه تکلیف اهلیت پیدا کرده و ملزم به رعایت قوانین شرعی می گردد ، پس بلوغ رسیدن به نهایت مقصد است .
درباره مقدار سن بلوغ ، اقوال متعددی هست ؛ اما مشهور میان امامیه ، آن است که پسران ، پس از پایان
پانزده سال قمری و دختران پس ازپایان نُه سال قمری بالغ می شوند ؛ نیز اهل سنّت اقوال مختلفی دارند :
حنابله و شافعیه میان دختر و پسر در سن بلوغ تفاوتی نمی گذارند وهردو را پس از اتمام سن پانزده سالگی بالغ می دانند ؛ ولی ابوحنیفه دختران را در هفده سالگی و پسران را در هجده سالگی بالغ می داند.ابوالفتوح رازی نقل دیگری دارد : اختصاص بیست و پنج سال شیخ طوسی رحمه الله ، بلوغ نکاح: ( حَتِّی اِذا بَلَغوا النِّکاح ) را معیارقرار داده است ؛ نه احتلام را.براین اساس ، مهم ترین نشانه بلوغ جنسی ، همان سنّ احتلام است : ( واِذا بَلَغَ الاَطفلُ مِنکُمُ الحُلُمَ فَلیَستَئذِنوا ) لیکن معیار ازدواج ،بلوغ نکاح و توان ازدواج است ؛ نه احتلام.
۲ـ عقل
طرفین ازدواج باید اهل تمیز باشند و اگر هردو یا یکی از آن ها دیوانه ای باشند که اهل تمیز نباشند ، عقل نکاح منعقد نمیگردد ، زیرا قصد جزء مقوّمات عقد نکاح است و مجنون قصد ندارد ( مسلوب العباره ) و نمی تواند معنای واقعی نکاح را اراده کند.
با این اوصاف ، دیوانه ای که قدرت تشخیص و تمایز از وی گرفته شده ، اذن ولیّ نیز نقصان اراده او را تتمیم نمی کند. هرچند مجنون مانند میّت نیست که اصلاً قابلیت نداشته باشد ؛ بلکه صلاحیت دارد ؛ ولی قدرت اعمال ندارد .
پسرو دختر باید دانا به درک مصالح زندگانی خود بوده و به مقام تدبیر و تعقل ، یعنی مرحله بلوغ و رشد عقلانی ، رسیده باشند . « رشد » راه یافتن به سوی خیر و صلاح ، و ضدّ «غیّ» به معنای فرورفتن در فساد است. برخی رشد را اعم از رَشَد دانسته اند ، زیرا رُشد درباره امور دنیا و آخرت ؛ ولی رَشَد تنها در امور آخرتی است.
بررسی کلمه رشد درالتحقیق
رشد و بلوغ فکری خلقت انسان ، قبل از رسیدن به مرحله تعقل تکامل نمی یابد و با تحقق کمال رشد جسمی و عقلانی است که صباوت ( طفولیت) از میان می رود ، از همین رو رشد عقلی و ادراکی از معیارهای اهلیت شخص و صلاحیت وی برای ازدواج است که دایره وسیع تری از بلوغ جنسی دارد.
بلوغ و تشخیص اولین شرط امادگی قبل از ازدواج است
رسیدن به حد بلوغ و قدرت تشخیص یافتن، تعبیر دیگری از تربیت است. در قرآن مجید پیوسته واژهی تشخیص مورد استفاده قرار گرفته است:
«”آنگاه شما را به صورت طفلی از رحم مادر خارج میکنیم و سپس به مرحلهی بلوغ و تشخیص میرسید
ثُمَّ یُخْرِجُکُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ : [ شدّ ]: بالغ شدن و به سن رشد رسیدن ؛ « بَلَغَ فلانٌ اشُدَّهُ »: فلانى نیرومند شد که بمعناى ادراک و بلوغ است ، و زمان آن در فاصله هیجده تا سى سالگى از عمر انسان است .
درباره مراعات حال ایتام، اسلام دستور میدهد که:
وَلَا تَقْرَبُوا مَالَ الْیَتِیمِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ حَتَّى یَبْلُغَ أَشُدَّهُ ۖ: انعام /۱۵۲
به مال یتیم نزدیک نشوید؛ مگر در مواردی که بهترین بهره عاید او شود تا وقتی که به حد تشخیص و بلوغ برسد.
اسلام برای واگذاری امور ایتام به آنان، حد بلوغ و تشخیص را لازم میداند. خداوند در سوره یوسف، حد بلوغ و تشخیص را شرط سپردن حکم و علم به پیامبران قلمداد میکند و میفرماید:
- وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَىٰ آتَیْنَاهُ حُکْمًا وَعِلْمًا ۚ وَکَذَٰلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ قصص/۱۴
- «و وقتی یوسف به مرحلهی بلوغ و تشخیص رسید به او حکم و علم را [که یکی آگاهی و دیگری قضاوت بر مبنای آگاهی است] عطا کردیم».
-
- از این آیات استنباط میشود که به اطفال و ایتام باید کمک کرد تا به حد تشخیص و بلوغ برسند و بتوانند درستی را از نادرستی تشخیص دهند و به تعبیر قرآن به مرحلهی «اَشُد» نایل آیند. وقتی اطفال و ایتام به این مرحله رسیدند و تربیت یافتند، میتوان امور شخصی آنان را به عهدی خودشان واگذار کرد.
- در سوره کهف دربارهی دو تن از کودکان یتیم چنین آمده است:
- فَأَرَادَ رَبُّکَ أَنْ یَبْلُغَا أَشُدَّهُمَا وَیَسْتَخْرِجَا کَنْزَهُمَا کهف /۸۲
- «پس پروردگارت اراده کرد که آن دو یتیم به حد بلوغ و تشخیص برسند و گنجهای خویش را استخراج کنند».
۴ـ اختیار
اگر یکی از دو طرف عقد به ازدواج اکراه شود ، این ازدواج نافذ نیست و پس از رفع اکراه ،
شخص می تواند آن را تأیید یا رد کند ؛ اما چنانچه اکراه به درجه اجبار ( سلب اراده و اختیار )
برسد ، به جهت فقدان قصد ، عقد باطل است و رضایت بعدی نیز سبب تنفیذ عقد باطل نمی شود .
بنابراین در ازدواج رضایت طرفین شرط است و اگر زوجین به ازدواج راضی نباشند ، عقد نافذ
نیست .
با این نگرش ، برای تشکیل یک رابطه حقوقی موثر ، به وجود اراده طرفین نیاز است ، ولی اثر
بخشی و نفوذ اراده طرفین به این وابسته است که اراده ها از رضایت و میل باطنی آن ها برخاسته
باشند. این قاعده در هر عقدی ، از جمله عقد نکاح ، جاری است.
۵ـ ولایت
با اینکه اصل اولی این است که انسان ها آزاد آفریده شده اند و هیچ انسانی سرپرست انسان دیگر نیست ، از این اصل ، ولایت پدر و جدّ پدری ( هر قدر بالا رود ) بر فرزند صغیر و بالغ دیوانه یاسفیه ( کم عقل ) خارج شده و می توانند با رعایت مصلحت و مفسده ، او را به ازدواج دیگری درآورند ؛ اما پسر و دختر بالغ و رشید ، نیز ثیبه ( غیرباکره )در امر ازدواج استقلال دارند و هیچکس برآن ها ولایتی ندارد. البته در مورد ولایت پدر و جد پدری بر نکاح دختر بالغ باکره رشید (غیر سفیه) اختلاف نظر هست.
آرای علمای امامیه در زمینه ولایت متعدد است :
۱ـ فتوای صریح به لزوم استیذان ـ ۲ـ احتیاط لزومی ـ ۳ـ احتیاط استحبابی ۴ـ صرف استحباب که ضعیف ترین مرحله است.